سرلشکر. لشکرکش. (شرفنامه). کشندۀ سپاه. سردار سپاه. سپهبد: سپه کش چو قارن مبارز چو سام سپه تیغها برکشید از نیام. فردوسی. سپه کش چو رستم گو پیلتن بیک دست خنجر بدیگر کفن. فردوسی. سپه کش بود گاه کینه دلیر دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر. فردوسی. سپه کشان پسران راز بهر خدمت او همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر. فرخی. بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران. فرخی. سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر. اسدی. سپه را که چون او سپه کش بود چه پیش آب دریا چه آتش بود. اسدی
سرلشکر. لشکرکش. (شرفنامه). کشندۀ سپاه. سردار سپاه. سپهبد: سپه کش چو قارن مبارز چو سام سپه تیغها برکشید از نیام. فردوسی. سپه کش چو رستم گو پیلتن بیک دست خنجر بدیگر کفن. فردوسی. سپه کش بود گاه کینه دلیر دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر. فردوسی. سپه کشان پسران راز بهر خدمت او همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر. فرخی. بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران. فرخی. سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر. اسدی. سپه را که چون او سپه کش بود چه پیش آب دریا چه آتش بود. اسدی
مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان. اسدی. یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان. اسدی. بفرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن سیلگه گشت باز. نظامی. ، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) : کرده طلب کشتی دریافشان کشتی رز داد بکشتی کشان. امیرخسرو
کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان. اسدی. یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان. اسدی. بفرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن سیلگه گشت باز. نظامی. ، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) : کرده طلب کشتی دریافشان کشتی رز داد بکشتی کشان. امیرخسرو
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)